فاش

فاش

هنر و سینما , شعر و ترانه , نقد و تحلیل , وب نوشتهای محمد احمدزاده
فاش

فاش

هنر و سینما , شعر و ترانه , نقد و تحلیل , وب نوشتهای محمد احمدزاده

این است بدبختی ما جناب مجنون ... + غزلی از شهریار بزرگ

طرف را میبینی میگوید داغان است , میگوید عاشق شده ام

کلی تعریف میکند برایت با شعر و اشک و آه

نمی پرسی چرا , چون عشق پرسش ندارد ...

اما وقتی نه شناختی هست این بین , نه نازی شک میکنی ...

( ناز بر خلاف نیاز است , نیاز حیوانیت است و ربطی به عشق ندارد , آنکه از نیاز دستی دراز می کند , عاشق نیست , محتاج است , عاشق غنا را ترکانده است , میلیارد ها دارد انگار از یاد معشوق , یارو میگوید یک روز نبینمش دیوانه می شوم ... این عشق نیست , وسوسه است ...

نیاز همان عشق کثیف و سودجویانه ی غربی هاست , اما ناز یک چیز هایی تو مایه های رضی به رضاک است , ناز همان درد بی درمان شهریار و حافظ و ... است , همان منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن , منم که دیده نیالوده  ام به بد دیدن ... نه مثل خدا ؛ که از جنس خداست )



میگویی خب , برو ازدواج کن , پاپیش بگذار , تلاش کن , حلال شو و اگر نمی توانی از عشق دم نزن

میگوید نه ... دوست می شویم

میگوید و خدا ندارد توی صدایش , راهی به روح ندارد , جسم است تماما , اهل حال است نه اهل درد

میگویم برو کشکت را بساب ... عاشق نیستی اخوی , بوغی

طرف را چند مدت بعد میبینی , میگویی چه خبر , سکوت میکند , بعد میفهمی با یکی دیگر قرار دارد ...

این است بدبختی ما جناب مجنون ...

وقتی قهرمان عشق می شود جک توی تایتانیک ,

وقتی ناله ی عاشق می شود گوبس گوبس محسن یگانه و چاووشی و فلانک دیگر ؛

وقتی چهره ی معشوق می شود تابلوی کثیف آرایش شهوات و جسمش منشاء فساد و تبرج و گناه

وقتی عشق می شود معنای love غربی ها که همان آمیزش باشد معادلش بهتر است ...

همین می شود ...

یارو عکس لب و لنچ تیلور سویف گذاشته است والپیپیر موبایلش یاد عشق بیافتد ...


.

نه برادر

عاشق وضو دارد

روح است

معشوق حیا دارد

روح است

خبری از جسم و نفسانیات نیست

به این آلودگی ها

عشق نگوییم

همین و بس .

.

خدا رحمت کند شهریار بزرگ را

یک غزل دارد ترکانده است , توی ادامه ی مطلب می گذارم

شهریار هر جا که از عشق میگوید

گریزی به حجاب و حیا نیز می زند

توی این غزل هم میگوید :

دارد متاع عفت از چار سو خریدار
بازار خودفروشی این چار سو ندارد


خدایش بیامرزد


ادامه مطلب ...

یک دعوت دشوار ! + یک عکس از یاسین شیخلو و خودمان

1 . برای اولین بار است که میخواهم کسی را برای تماشای شبکه ی استانی آذربایجان غربی دعوت کنم , آن هم اینجا که کلی تریپ آلترناتیو آمده ایم ... چه کنیم , مگر چند بار یاسین شیخلو برنامه دارد توی تلوزیون ؟


2 . این حکایت های کوتاه یاسین توی برنامه ی سحری انگیزه ای می شود که آدم هم خودش تحمل کند شبکه ی استانی را هم به  دیگران توصیه کند از اجرای خوب و محتوای فکر شده ی یاسین در برنامه های سحری شبکه ی استانی لذت ببرند ... البته که آن هم با بدسلیقگی ژنتیکی دوستان سازمان به بدترین حالت ممکن عرضه می شود ...


3 . مدت ها بود میخواستم یک تبریک مجازی بگویم به یاسین به خاطر ازدواجش ولی این خصوصیت پیش بینی نا پذیری اش نمی گذاشت بگویم , حالا که توی آخرین مطلبش خودش گفته , من هم برایش آرزوی خوشبختی دارم , امیدوارم همانطور که دغدغه اش زندگی پاک بوده است , آینده ی سپیدی هم در همه ی زمینه ها در انتظارش باشد .


4 . یاسین به من خیلی کمک کرده است و خیلی هم نه , اما به همه ی تفاسیر یک خوبی دارد و آن این که خودش است , یعنی خودش پشت چهره اش قرار دارد و بس ... چیزی که این دور و زمانه بسیار کمیاب است ...


5 . حرف از ماه رمضان شد چند تا از برنامه ها را می بینم و خواهم دید , یکی سریال دودکش کار لطیفی که ده و نیم از شبکه ی یک می پخشد , یکی مسابقه ی قند پهلو کار رضا رفیع از شبکه ی آموزش که فکر کنم حوالی نه و نیم می پخشد و خنده بازار که بعد از دودکش از شبکه ی سه پخشیده می شود ... از قراری همه طنز هستند و اجازه ی قهقهه های ناگهانی را به اینجانب می دهند , اساسا چیزی زیبا تر از قهقه ی دراز کش مقابل تلوزیون نیست ! ... مجموعه ی این چند نفر مهران غفوریان که پر از خاطره بازی است برایم بدبختانه وقت خوبی پخش نمی شود و نمی بینم , حالا چرا گفتم ؟ نمیدانم !


6 . راستی یک ویدیوی ناب دارم از یکی از مستند هایمان که یاسین شیخلو مجری بود و یاسین احمدی تصویر بردار , که یک سوتی خفن  مقابل دوربین اجرا شد و یاسین احمدی عزیز ثابت کرد بی نظیر است در عرصه ی سوتی پراکنی !!! خدایی من هم نمیدانم چرا هر چه دوست داریم اسمشان یاسین است ؟


7 . آقای احمدی بذارم ویدئو رو ؟؟؟؟؟ بگم ؟ دوستان نظر بدهند , بذاریم ؟


8 . همینطور توی فایل های قدیمی موبایل ول می چرخیدم , ناگاه عکسی دیدم از خودم و یاسین شیخلو توی کافه شکلات ارومیه , مربوط به سال 90 فکر کنم , کیفیت عکس مثل عکاسش یاسین احمدی داغان است ولی خب ... خالی از لطف نیست ... یادش بخیر ...

عکس را توی ادامه مطلب می چپانم .


9 . دوستان ببخشند نظرات دیروز اتفاقی پاک شد ... ! خواستیم سوتی یاسین رو نشون بدیم خودمون سوتی دادیم ...


10 . محض اطلاع در مورد عکس در این جور مواقع همیشه اونی که گرد تره منم !!!

ادامه مطلب ...

Master فیلمی درباره ی حیوانیت انسان ...


داستان غربت انسان , در بحبوحه ی حیوانیت و تکامل

Master بیانگر توحش انسان است

کاری از کارگردان خون بپا خواهد شد ... که ادامه ی همان آوانگارد بازی هاست ...

باید مستر را ببینیم و فقط به حال انسان فروخورده در نیاز و بدبختی

به حال و روز گل آلود همه یمان و ماهی گیری روشنفکرهای زبان باز قرن جدید گریه کنیم

فیلمی که آدم را یاد فروید و مزخرفات دانشمندان در شناخت انسان می اندازد

خواه درست یا نادرست ...

بگذریم که انسان غربی همیشه در نفسانیت انسان می ماند و بس ...


اما در این میان

بازی خواکین فونیکس دیوانه کننده است

یعنی یکی از بهترین بازی هایی که تا به حال دیده ام ...

عجز و توحش آدمی را می توان در تک تک اکت های او تماشا کرد ...

بی نظیر ... بی نظیر ... برای دوستانی که مثل من عاشق بازی های هیستریک و عصبی هستند

بهترین نمونه است ...

من بازی دانیل لوییس را در لینکلن دیدم و اسکارش را تحسین کردم

اما حالا ... باید بگویم واقعا اگر پای لینکلن و جهت گیری سیاسی اسکار در میان نبود ... اسکار مال فونیکس بود ...

و چه زیبا بود دیالوگ آخر فیلم که نمیشه  نگاشت ...


زرشک آقای مرسی !

انقلاب بدون رهبر ...

یعنی کشک

یعنی سیب زمینی

یعنی مرسی و یک مشت تکفیری تروریست اطرافش

که اسلامشان آمریکایی تر از سکولاریسم البرادعی است

زرشک , آقای مرسی

ای کاش در سران عدم تعهد به جای سلام به عمر بن خطاب و تفرقه افکنی

دست مقاومت می فشردی

ای کاش بشار را از سنگر اربابان مبارک نمی کوبیدی

ای کاش معنی دموکراسی را در کلام گنده باباهای غربی می فهمیدی

حالا برو کنار و به دموکراسی احترام کن !


.

انقلاب بدون رهبر

یعنی مصر

یعنی دهها سال جنگ و کشتار داخلی

یعنی یک رئیس جمهور با رای مردم بیاید و با تفنگ برود

یعنی شیر تو شیر خودمان

منتظر باشید

مصر آرام نخواهد گرفت ...



بعدا نوشت :

روی آهنگی که داره پخش میشه نوشتم 


جهان من یک نور کم دارد

یک عبور

یک ترس , مقابل یک غرور


جهان من یک نور کم دارد

و چند واهه ی تاریک , اضاف

وه که چه کلافه ام این روزها

وه چه کلاف ...


جهان من یک نور کم دارد و تنها

تنها ... تنها ... همین تنهای لعنتی

فیوز پریده ی جهانم است

تنها ... !


عافبت روزی بیابی کام را ...

ساقیا برخیز و درده جام را

خاک بر سر کن غم ایام را

.

صبر کن حافظ به سختی روز و شب

عافبت روزی بیابی کام را ...

.

.

.

.

تا ... به زودی عزیز ... یه قدم به دریافت شیرینی نزدیک تر شدی ...

.

.

.

فردا راهی تهران می شم ...

دعایمان کنید

دعا