فاش

فاش

هنر و سینما , شعر و ترانه , نقد و تحلیل , وب نوشتهای محمد احمدزاده
فاش

فاش

هنر و سینما , شعر و ترانه , نقد و تحلیل , وب نوشتهای محمد احمدزاده

من به این شاهکار میگویم + دانلود

دارد یک شاهکاری اتفاق می افتد توی تلوزیون ... سریالی بسیار حساب شده که اگر از گفتن هر حسنش بگذرم , نمی توانم از موسیقی فوق العاده مهمش عبور کنم ...

اسم مجید انتظامی پای یک اثر نصف راه را می رود اما واقعا باید شنید قطعه قطعه ی ملودی های سریال کلاه پهلوی را , انگار دوباره برگشته ای به کیف انگلیسی و حالا از دریچه ای دیگر می نگری به جامعه ی همیشه ستمدیده ی ایران ... انتظامی همه را توی سازش دارد ... همه را , تدین آقا میرزا را ... خیانت کریم را ... و تو باید بنشینی و کیفور شوی ... انگار نمایش الکسترال می بینی ...



چند قسمت بود که سالار عقیلی تصنیف می خواند ... تا این قسمت جمعه ی اخیر که ویرانم کرد ... ضیالدین دری برای شخصیت همسر میرزا رضا ( مریلا زارعی ) سنگ تمام گذشت ... هر چقدر گشتم پیدا نکردم شعر کار اثر کیست اما بد جوری سینمایی و تصویری است , به شدت نشسته روی نما های سریال از درگذشت بانوی محجبه ی فیلم , این اصلا اتفاق کمی نیست , شما نمی توانید 10 اثر از ترانه و تصنیف های سینماییزه شده در ایران نام ببرید ... و این همه دقت بصری و روایی نشان می دهد موسیقی برای کارگردان خیلی جدی است و همین باعث شد سالهای گذشته کیف انگلیسی و اکنون کلاه پهلوی زمزمه ی صوتی بخشی از تاریخ کشورمان شود ... هر وقت که بخواهی به دوران قاجار و پهلوی اول بیاندیشی موسیقی و فضای کیف انگلیسی و کلاه پهلوی می آید توی ذهن ... از این ها که بگذریم اجرای دقیق سالار عقیلی بسیار در ظرافت کم نظیر سریال اثر دارد .

آن بیتی که میگوید " گهر صدف می خواهد " توی این تصنیف که اشاره دارد به حجاب شخصیت بانو , نشان می دهد همه چیز حساب شده است و چیزی در میز تدوین یا پای ممیزی پدید نیامده , باید خداقوت گفت ...

این روزها گوشم درگیر این تصنیف و چند تصنیف دیگر این کار و مخصوصا موسیقی زیبای تیتراژ پایانی کار است ... موسیقی تیتراژ پایانی را گوش کنید میانه هایش یک تکنوازی ساکسیفون دارد که نمی شود رهایش کرد ...

دیگر بماند دیگر ویژگی های سریال که به نظرم جز بهترین های دهه ی اخیر رسانه ی ملی است , از معدود کارهایی که تکلیفش با فرهنگ و ضد فرهنگ مشخص است , همین خودش یعنی شرافت سازنده ! چیزی که بدجور کم شده این سالها ..


فایل دانلود تصنیف زیبای سالار عقیلی در کلاه پهلوی  اینجاست

کیفور شوید

من به این شاهکار میگویم ...



این عکس چه می گوید ؟ + توضیح عکس

ترم پیش در انجمن سینماگران جوان , یک مجموعه ی عکس کار کردیم , این یکی از عکس های من است , خوب نگاه کنید و اگر می شود با یک کلمه حرف عکس را بگویید , اگر نمی شود جمله ای عبارتی بنویسید , خلاصه دوست دارم ببینم چه از عکس فهمیده می شود ...



توضیح عکس در ادامه مطلب

 

ادامه مطلب ...

Master فیلمی درباره ی حیوانیت انسان ...


داستان غربت انسان , در بحبوحه ی حیوانیت و تکامل

Master بیانگر توحش انسان است

کاری از کارگردان خون بپا خواهد شد ... که ادامه ی همان آوانگارد بازی هاست ...

باید مستر را ببینیم و فقط به حال انسان فروخورده در نیاز و بدبختی

به حال و روز گل آلود همه یمان و ماهی گیری روشنفکرهای زبان باز قرن جدید گریه کنیم

فیلمی که آدم را یاد فروید و مزخرفات دانشمندان در شناخت انسان می اندازد

خواه درست یا نادرست ...

بگذریم که انسان غربی همیشه در نفسانیت انسان می ماند و بس ...


اما در این میان

بازی خواکین فونیکس دیوانه کننده است

یعنی یکی از بهترین بازی هایی که تا به حال دیده ام ...

عجز و توحش آدمی را می توان در تک تک اکت های او تماشا کرد ...

بی نظیر ... بی نظیر ... برای دوستانی که مثل من عاشق بازی های هیستریک و عصبی هستند

بهترین نمونه است ...

من بازی دانیل لوییس را در لینکلن دیدم و اسکارش را تحسین کردم

اما حالا ... باید بگویم واقعا اگر پای لینکلن و جهت گیری سیاسی اسکار در میان نبود ... اسکار مال فونیکس بود ...

و چه زیبا بود دیالوگ آخر فیلم که نمیشه  نگاشت ...


ابسوردیه ای بر فیلمی که ابسورد نیست !

بی خود و بی جهت ... یک مزخرف دیگر در ادامه ی بلغوریجات آقای مثلا ابسورد ... جالبش این جاست که همین چند فیلم ابسورد کاهانی به شدت دارای پیام های سیاسی و اجتماعی و ... خلاصه همه چی ! غیر از پوچ گرایی بوده اند و هنوز منتقدان سینمایی از این واژه ی کاملا بی ربط با سازنده و فیلمهایش استفاده می کنند .

فیلم هم بیخود است هم نیست , بیخودی اساسی فیلم پاشنه ی آشیل اصلی داستان است که مثل آثار دیگر این سالهای سینمای روشنفکری ایران به هزار و یک ضرب و زور در یک حالت وا ماندگی و بیچارگی و بدبختی قرار دارد ... وضعیتی که از همان شهر زیبا و هفت دقیقه تا پاییز و اینجا بدون من و ... شده است زمینه ی جامعه نگری دوستان , همه بدبخت هستند , تو هم باید بپذیری ... بدبخت !

فیلم نمی گوید چطور می شود دو خانواده آن هم ساکن تهران یک محیط سه در چهار پیدا نمی کنند برای اثاثشان , یعنی یک فامیل , دوست , آشنا ... البته کاهانی خود را به نفهمی نمی زند اما باید بپذیرد نمی شود هر چهار شخصیت اینقدر بی کس باشند ؛ فیلم نمی گوید چطور شخصیت الهه با بازی نگار جواهریان حامله شده است , آنچه بر می آید از پنهان کاری گویا قضیه "زنا" و رابطه ی پنهانی بوده است , تعجب بر انگیز نیست ...حتی اگر شرعی بوده باشد هم مساله ای نیست ؛ ما همه یمان توی فک و فامیلمان یک دختر مذهبی داریم که قبل از ازدواج حامله شده باشد ؟ مگر نه !!!



فیلم در قضیه ی بچه و هم در بسیاری جهات ترسوست ... آن هم نه از سانسور چی که از مخاطب , چون اگر الهه فرد " بی بند و باری "باشد چگونه باید فحش های کاهانی به جامعه ی مذهبی و متدین کشور از همان سکانس ماهواره قالب شوند ؟ باید نمایندگانی داشته باشد برای مذهب ... خب دختر بالاخره چه رویکردی دارد ؟ مادر الهه که به نظر بازی اش الهام گرفته از میمیک های واقعی هیتلر در رژه های جنگ جهانی است طبق همان بی نظمی داستان مثل باد کنک بولد می شود , یک " بد من " که قشنگ نماینده ی جمهوری اسلامی است هم از نظر ثروت هم از نظر عقیده و موقعیت مناسبی است برای روشنفکری که حالا دست از شوخی های ائروتیک مثل دیالوگ " گیر کرد " در هیچ بر داشته است و به زبان مرسوم دوره ی اصلاحات فحاشی می کند . بعید نیست این مادر جفاکار که از قضا با پرشیایی آمده که راننده اش یک ریشو است از همان ها که کاهانی دوستشان ندارد , ناگاه چند نارنجک نیز به سمت دو خانواده ی ساده ای که توی سر و کله ی هم میزنند پرتاب کند ... جک بود شخصیت مادر ...

خرده پیرنگ های فیلم مثل رو شدن دروغ ها و لباس عروس و ... قابل دفاع است اما اصلا قابل دفاع نیست چرا اینها دست به کار نمی شوند ؟ چه طور مطمئن نبوده اند از دعوت میهمانان ؟ مگر می شود ؟ پدیده ای به نام کارت عروسی که چند روز زود تر پخش می شود کجای شلم شوربای کاهانی است ؟ یعنی اینها کارت پخش نکرده اند ؟ اینها که فرت و فرت به راننده می گویند پول تاخیر را میدهیم چرا دو تا کارگر نگرفته اند زود تر خلاص شوند ؟ بعضی رفتارهایشان که بخش زیادی از فیلم توجیح اینهاست بسیار غیر منطقی جلوه میکنند .

من " جایی برای پیره مرد ها نیست " را دوست دارم , چون نیت شخصیت ها و دلایلشان را میفهمم ( نه این که دوست دارم !! ) یک ضد پیرنگ تمام عیار که می توان همه چیزش را با خیال راحت جا به جا کرد , این آشفتگی "بیخود و بی جهت" برایم با احتساب قواعد خود ضد پیرنگ و ضد درام است , فیلم جامعه را قضاوت میکند , اصلا ابسورد نیست , اصلا بی جهت نیست آنطور که ادعا می کند , اتفاقا فیلم پایان دارد , نتیجه و درونمایه کاملا سیاسی دارد , نمی گویم بد است , میگویم دارد نگویند ندارد ... مثل یک بلند گو بیانیه می دهد به یک قشر از جامعه و بعد با آثار برادران کوئن مقایسه می شود ...

اما از حق نگذریم بازی ها عالی هستند , راننده کامیون که خود دنیایی است , و مخصوصا جواهریان که باز هم جهانی جدید از خود را رونمایی کرده است ... ولی عطاران بیش از اثر پذیری , اثر گذاشته است روی نقش , چند دیالوگش که کاملا خوراک خود اوست ... عطاران غیر طنز بازی کند مثل صندلی خالی لوس می شود ... که به نظرم اینجا هم شده است ...

حرف از ابسورد و عطاران شد آخر کاری , بگویم خوابم میاد از معدود ابسورد های خفن و ایرانی پارسال بود که بسیار هم خوش ساخت بود و اتفاقا نیمه ی دومش برخلاف گفته ها خیلی هم توی متن است و روی پا ... حالا چه ربطی به آخرین مزخرف کاهانی داشت ... بیخیال ...

اگر بخواهم در مورد اظهارات بامزه ی کاهانی در مورد حذف خودم در آثارم و ... این چیزها بگویم کار به کمدی میکشد همین ابسورد بهترمان است ...

ابسورد تر از همه ی اینها انتخاب این فیلم به عنوان اثر برتر جشنواره فجر 90 از نظر منتقدین (!) ماهنامه ی فیلم بوده است ...

به افتخار همه ی عزیزان مخصوصا عزیز اکران شده ؛ داشته باشیم کف قشنگه رو ...


ارباب جنگ

غزه , سوریه , ترکیه , افغانستان , عراق , لبنان , سودان , آفریقا و شاید هم ایران ...

این روزا که همه جا پر از جنگه یاد یه دیالوگ معروف می افتم :


" تو دنیا نزدیک 550 میلیون سلاح گرم وجود داره ؛ یعنی به ازای هر 12 نفر یک سلاح ؛

حالا سوال اینه که ما 11 تای دیگه رو چه جوری مسلح کنیم ؟ "


نیکلاس کیج

در lord of war



پی نوشت :

این قالب یه کم زیاد ادا در آورده احتمالا بازهم تغییر کنه ... احساس میکنم یه کم فضاش بسته تره , نمیدونم شما هم نظر بدین ...