... و البته سیبیل !
همه چیز هست
چون هست
نه این که باید باشد
ونیست
چون نیست
خب... شاید باشد !
چقدر روزگار پشمکینی است مرا
از افسون یک تکرار
" من بزرگ شده ام "
***
هیچوقت فکر نمی کردم
همه چیز اینقدر شوخی باشد
پشت اوامر حکیمانه ی بزرگ تر ها
هیچ نبود
جز توهم ذهنی بیمار
بزرگترها همه بیمار بودند
*
آن چهره های سیبیلوی عکسهای قدیمی کودکی
آن همه اخم
عمو ، دایی ، بابا
که مردانه ایستاده اند
به سکس امشب می اندیشند
به سهم الارث پدری
به چیزی که فقط نیمه شب اتاق خواب تاریکشان گواه است
" لعنت به تو زن "
باید یکی از آنها می شدم
تا مسخرگی عاداتشان را در یابم
آن جا که می گفتند
" زشت است ، گناه دارد "
هه
چه احمقانه پاک بودیم
وقتی از لمس کودکی یکدیگر
احساس گناه می کردیم
چه احمقانه
***
و چقدر خوب است
تو هم به گله ی روزمره گان ملحق شوی
قبقبه ات را باد کنی
زن بگیری
پول داشته باشی
... و البته سیبیل !
***
" من بزرگ شده ام "
بزرگ تر از همه ی بزرگتر های فامیل
و تازه اینجاست
که بزرگترین برگ برنده ی شعرم
رو می شود
" لعنت به این بزرگی "
" لعنت به این بزرگی "
بی دار
باشد به خیر ان شاءالله
سلام
این ترانه رو با بغض نوشتم
پارسال رمضون تو یه جمع هنری
یه جای مزخرف دولتی
روزی که دیدم همه روزه خواری میکنن و من
هیچی نمیتونم بگم
چون اونجا هیچکارم ...
دلم شکست
خونه که رسیدم
فکر کردم اگه خدا رو ببینم
بهم چی میگه ؟
این ترانه رو با بغض نوشتم
یا نخون
یا با حوصله بخون
یا حسن مجتبی (سلامش باد )
...............................................................................................
خیال کردی که تنهایی ؟
من این دلشوره رو دارم که تا صبح تو بیدارم۱
تو شبها روزه داری کن خودم خورشید افطارم
.
من از روزِ ازل عشقو ، توو تقدیر تو جا کردم
خودم دیدم زمین خوردی خودم واست دعا کردم
.
نمیدونی چه خوشحالم ، چقد خوبه که آشفتی !
دلم دیوونه شد وقتی توو اون حس "ربنا " گفتی
.
منم تنها ترین عاشق ، که معشوقم تویی تنها
منم پرواز لبخندت ، بیا بالا تر از غم ها
...
چه حیفه محو ابرا شی ، نگام خورشیده تو قلبت
توو لنگر گاه ِ شب موندن هزار تا ناخدا محوت
...
تو میتونی، چرا ؟ چون من، منم معنای تو نستن
خیال کردی که تنهایی ؟ که جایِ " ما" گذاشتی " من "
.
خیال کردی نمیدونم چه دردی توو قدم ها ته؟
تو هر وقت راهی ام میشی، بدون که مقصد همراته
.
بدون دنیا بدون ِ تو برای خلقتش کم بود
من اینجا مسجدی ساختم که قرآنش یه آدم بود
.
بذار دلخنده ها باشن واسه قلبای نشکسته
یه اشک از چشمای روزه ات ، همین تا تشنه ای بسّه
....
چه حیفه محو ابرا شی ، نگام خورشیده توو قلبت
توو لنگر گاه ِ شب موندن هزار تا ناخدا محوت
...
۱ :بخون بی دارم
چهارم شهریور هشتاد و نه . ارومیه
بی دار
باشد به خیر ان شاءالله
ما را
ما را میان هم ، چه کسی غرق کرد ؟
ما را برای هم ، چه کسی خلق کرد ؟
آن عادت ِ فکستنی ِ عبور را
از دیدگان هم ، چه کسی خرق کرد ؟
آذر ماه هشتاد و نه . مشهد مقدس
بی دار
باشد به خیر ان شاءالله
هزار و یکمین چیز
به هزار چیز فکر میکنی
قیصر میخوانی
سهراب میخوانی
حس می کنی
ای کاش می شد از این بهتر بود ...
حس میکنی امروز هیچ شنبه است
جمعه ی خواب آلود
پخش مانده است روی کتابهایت
دیگر حوصله نداری آرزو هایت را
روی میز تحریرت بچینی
تکرار هم تکراریست .
...
... و تو فکر میکنی
و فکر میکنی
و هزار و یکمین چیز
شعری است که باید بنویسی!
بهمن ماه هشتاد و هشت . مشهد
بی دار
باشد به خیر ان شاءالله
ثَلاثُ تَخرُقُ الْحُجُبَ وَ تَنْتَهِى إلَى مَا بَیْنَ یَدَى اللهِ:
صَرِیْرُ أَقْلامِ الْعُلَمَاءِ
وَ وَطْىُ أَقْدامِ الُْمجَاهِدیْنَ
وَ صَوْتُ مَغازِلِ الُْمحْصَناتِ (1)
سه چیز است که حجاب ها را پاره مى کند و به پیشگاه عظمت خدا مى رسد:
صداى گردش قلم هاى دانشمندان به هنگام نوشتن!
و صداى قدم هاى مجاهدان در میدان جهاد!
و صداى چرخ نخ ریسى زنان پاکدامن!
. از کتاب الشهاب فى الحکم و الاداب، صفحه 22.
................................................................
چه تعبیر عجیب و پر معنایی
سه صداست که در اعماق هستى نفوذ مى کنه و تا پیشگاه خدا میره
آهنگ دانش و قلم،
آهنگ جهاد و فداکارى
آهنگ تلاش و کوشش کار هر چند به ظاهر کوچک باشه
دقت کن
سعی شده مصادیق خیلی ساده و ظریف باشن ... تو اوج سادگی
در حقیقت اساس یک اجتماع سربلند انسانى رو هم همین سه چیز تشکیل مى ده،
دانش، جهاد، و کار
به نظرت میشه برداشهای دیگه ای هم از این حدیث داشت ؟