فاش

فاش

هنر و سینما , شعر و ترانه , نقد و تحلیل , وب نوشتهای محمد احمدزاده
فاش

فاش

هنر و سینما , شعر و ترانه , نقد و تحلیل , وب نوشتهای محمد احمدزاده

... صداهایی که به آسمان میرسند

سلام 

من که کف کردم  یه حدیث از پیامبر عشق و رحمت  

تا حالا نشنیده بودم :    

 

ثَلاثُ تَخرُقُ الْحُجُبَ وَ تَنْتَهِى إلَى مَا بَیْنَ یَدَى اللهِ:  

صَرِیْرُ أَقْلامِ الْعُلَمَاءِ 

وَ وَطْىُ أَقْدامِ الُْمجَاهِدیْنَ

وَ صَوْتُ مَغازِلِ الُْمحْصَناتِ  (1)   

 

سه چیز است که حجاب ها را پاره مى کند و به پیشگاه عظمت خدا مى رسد: 

صداى گردش قلم هاى دانشمندان به هنگام نوشتن!

و صداى قدم هاى مجاهدان در میدان جهاد!

و صداى چرخ نخ ریسى زنان پاکدامن! 

  

. از کتاب الشهاب فى الحکم و الاداب، صفحه 22.  

................................................................    

 

چه تعبیر عجیب و پر معنایی  

سه صداست که در اعماق هستى نفوذ مى کنه و تا پیشگاه خدا میره

آهنگ دانش و قلم،  

آهنگ جهاد و فداکارى  

آهنگ تلاش و کوشش کار هر چند به ظاهر کوچک باشه 

دقت کن  

سعی شده مصادیق خیلی ساده و ظریف باشن ... تو اوج سادگی

در حقیقت اساس یک اجتماع سربلند انسانى رو هم همین سه چیز تشکیل مى ده، 

دانش، جهاد، و کار 

  

به نظرت میشه برداشهای دیگه ای هم از این حدیث داشت ؟     

قرار ... شعر نو

 قرار

 

در اولین دیدار

قرار چشمانت را

خواهم ربود 

 

و قافیه های نیمه تمام را

بلند بلند

خواهم سرود 

 

مرا از ابتدای جنونم تماشاکن 

من  

واقعا یک چیزی می شودم

     

تپش های تند تند این غریبه  

مدی است

از اقیانوس نگاهت لیلا

لیلای من 

 

براستی مرا چه می شود ؟

تو میدانی

تو میدانی 

 

 *** 

امشب  

نقشه ی نگاهت را خواهم کشید

و در اولین دیدار

قرار چشمانت را

خواهم ربود . 

 

 

سوم مهر ماه هشتاد و نه 

بی دار 

باشد به خیر ان شاء الله

یک غزل ... غریبه

غریبه

  

همیشه با تو غریبم ، غریبه ام چه کنم

به جز تو دیده ی عشقی ندیده ام چه کنم  

 

مجال خفتنم امشب نمی دهد برق ِ

ستاره ای که ز چشم تو چیده ام چه کنم  

 

مگو چرا نمی روی از اخمهای امروزم

من از تبسم آن روز ها رسیده ام چه کنم  

 

از آن نفس که به قلبم طریق عشق افتاد

دل از اوامر عقلم بریده ام چه کنم  

 

تمام علت مجنون شمیم لیلا بود

منی که عطر تو را سر کشیده ام چه کنم ؟  

 

غبار پاک لبت را سپردی و گفتی

من از سپردن دل لب گزیده ام چه کنم   

 

مهر ماه هشتاد و نه 

بی دار 

باشد به خیر ان شا‌ءالله

تو تنها مانده ای بحرین!

سلام  

داشتم توی فایلای قدیمی چرخ میزدم چشمم خورد به این شعر استاد قزوه  

این شعر مال جنگ سی و سه روزه است  

که یه جورایی ذکر مصیبت امروز بحرینی ها هم هست 

در حقیقت باید گفت تو تنها مانده ای بحرین ! 

این ماه رمضونی فراموششون نکنیم 

 

تو تنها مانده‌ای نصرالله!  

 

شرم الشیخ کوفه است و

جنوب‌، نینوا!

دارد جنوب شبیه کربلا می‌شود

مدیترانه‌، فرات است

فرات‌، عبای توست!  

 

برای این همه زخمی

برای این همه بی کفن

تنها ردای مهربان تو مانده است!   

 

وگرنه این سران

دشداشه‌هاشان را

پرچم صلح کردند و فروختند

شاید اگر نبود نفت می‌جنگیدند

دیروز، ذوالفقار را

با قطعنامه‌ها

تاق زدند

امروز منتظرند

که از قطعنامه‌ها

زمین و نان

فرشته و غلمان ببارد!

بارید!  

 

و قطعنامه همین بمبی ست

که دارد می‌بارد! 

جنوب غرق خون است و

غزه آهوی زخمی

تو تنها مانده‌ای نصرالله!   

 

در خیبری به نام جنوب

و هواپیماها دارند خندق می‌کنند و

کودکان زخمی تشنه‌اند

تو رفته‌ای از شریعه آب بیاوری

در برابر چشم این همه ماهواره جاسوسی

اوضاع روزگار بد نیست   

 

از سران عرب

یکی با شمشیری از طلا بر کمر

دارد ریشش را خضاب می‌کند و

یکی

همیشه در مواقع حساس

به سجده می‌رود

شیخ فلان

تا دشداشه را عوض کند

شیخ الرشید تا سان ببیند از برابر عکسش

شاه کوچک تا برگردد از تعطیلات آمریکایی

دیر خواهد شد   

 

نماد ارتش عربی

پلیس مصر است

که همچنان حمله می‌کند به الازهر!  

جان بولتون دارد پارس می‌کند در سازمان ملل!   

 

تنها تو مانده‌ای نصرالله! 

پس شمشیر را پس بگیر و

اسب را پس بگیر و

شریعه را پس بگیر و

غیرت عربی را پس بگیر

که پادشاهان عرب

شیهه اسبان مرده‌اند!  

 

علی رضا قزوه  

باشد به خیر ان شاءالله

آخرین تراژدی

 سلام  

اولا حلول ماه مبارکو تیریک میگم ایشالا این ماه ۵ گرم عاشق تر بشیم  

هی نگیم خدا به دادمون برسه این ماه رمضونی چه طوری روزه بگیریم !  

این چند روزه جشنواره ی تئاتر صلح توی ارومیه برگزار شد

جدا از همه ی حاشیه های مزخرفش 

باعث شد یاد روزایی بیافتم که با سیلی صحنه رو سرخ می کردیم   

یه بار که با بیرحمی و وقاحت تمام به گروه و کارمون توهین شد و  

مجوزمون باطل!  

این شعر مثل بغض ترکید ... 

فکر کن 

به خاطر یه کار ارزشی هم از دوست بکشی 

هم دشمن  

تقدیم به جواد قنبری که کم از این دردا نکشیده 

 

 

 آخرین تراژدی

  

صحنه تاریک است

به شهر بگویید خیالش راحت باشد

تئاتر خوابید ! 

***

دیگر گرد و غبار صحنه

         این سو و آن سو نمی رود

هراس گرد گیری 

فراموش خواهد شد

فراموش خواهد شد

                            و هیچ کس نور و آیینه را پیوند نخواهد داد

            -آنان که نور را چشیده اند ترسیده اند

             آنان که آیینه را فهمیده اند لغزیده اند-

صحنه خالیست

و نور منعکس نمی شود

                                   دیگر

                                   صحنه آیینه ندارد

                                   و آیینه نور

                                   و نور صحنه

 

تنها تماشاگر

پیره مرد قسم خورده ای است

                        که کارگردان جدایی هاست

                       اپیزدها خواب آلودند

                       کمدی ها پر هرزه

میزان هیچ سنی آبی نیست

آبی ؟ نه نیست

 ***

به باران بگویید

خیالش راحت باشد

هیچ ایفایی خیس نیست 

به عالم بگویید

خیالش راحت باشد

صحنه نماز نمی خواند 

کتاب

زندانی صومعه هاست

                   همه فیکس شده اند

                                 هیچ کس کاری نمی کند ... ! ۱   

پایان خنده دار آخرین تراژدی را بپذیر

پیره مرد می خندد ! 

پیره مرد می خندد !

    

 

۱ : سوال بی جواب و همیشگی جواد در طول این سالها  

 

 

 

و این هم نظر جواد فنبری به این مطلب 

این بشر اصلا متفاوته دیگه !!! 

از شعراش میذارم تو پست های بعد 

 

به نام همان خدایی که هر دویمان خوب می شناسیمش!!!
ادب حکم کرد از محمد عزیز بابت غمخواریش تشکر کنم...
ای نمایش هایی که تمرین شده اید و اجرا نه! 

روز حشر گواهی دهید که یک مشت تایید محتوی دان فوتتان کردن از صحنه ها!
صفای روح ایده آل گرات مملی جون

بی دار  

باشد به خیر ان شاء الله