فاش

فاش

هنر و سینما , شعر و ترانه , نقد و تحلیل , وب نوشتهای محمد احمدزاده
فاش

فاش

هنر و سینما , شعر و ترانه , نقد و تحلیل , وب نوشتهای محمد احمدزاده

با این هنرمندان دماغ گنده ی لوس ؛ چکار باید کرد ؟


تجمع تئاتری ها و سینماگر هاست در محکومیت توهین به نبی مکرم اسلام , به جز چند نفر ؛ چهره ی آشنایی نیست , بقیه هم یا کارمندند یا بچه های ارزشی و انقلابی ، نمی دانم چرا ناخود آگاه یاد زلزله ی ورزقان و تحرکات آن روزها افتادم , مدت ها بود میخواستم در این مورد بنویسم شاید اکنون که از جو آن روزها دور شده ایم بتوان نگاهی به آن اتفاق و درس هایش داشت .

فاجعه بود ؛ زلزله ای که به قول آن وری ها 16.000 کشته بر جای گذاشت و کلی ویرانی ... دیدن آن همه کمک و همدردی  "بعضی ها "برایم تلخ بود ! آری تلخ ... حالا میگویم چرا ؛ یکی با کت شلوار پلو خوری بیل به دست منتظر شاتر عکاس بود آن دیگری مدال هایی را که قبلا به 16 جای مختلف تقدیم کرده بود روی تیترخبرگزاری ها اهدا می کرد , آن یکی که همین چند سال پیش کاریکاتور " ترک مورچه خوار " ش در روزنامه ایران چهار استان آذری را به آشوب کشیده بود , هر 15 دقیقه یک طرح نوع دوستی آپلود می کرد , برادری هم با 16 خبرنگار و عکاس اهدای " پنهانی و خالصانه " ی خون را توصیه می کرد و از نمایش اشکهایش گلایه داشت , عالمی بود ... در این میان هنرمندان بیش از سایر بخش ها از لزوم کمک رسانی ها و عمل به این وظیفه ی انسانی و ملی خبر میدادند .

شاید بتوان 100 چهره ی سینمایی و هنری لیست کرد که علنا و عملا ؛ با هر نیتی در کمک به پوشش این فاجعه دست به کار شدند که البته اجرهم محفوظ . از گروه راک بمرانی گرفته تا کله گنده های سینما , حساب باز کرده بودند و کمک های مردمی را " شخصا " به دست زلزله ردگان می رساندند .

خرداد سال 88 را که فراموش نکرده ایم , کاندیدی قبل از پایان شمارش آرا جمهوریت نظام را زیر سوال برد و خود را قبل از اعلام نتایج رئیس جمهور نامید , که عواقب برنامه ریزی شده اش کودتایی آمریکایی به پشتیبانی سفارت انگلیس بود , با ملیون ها دلار سرمایه گذاری مسقیم و غیرمستقیم چیزی که خود کاخ سفید اعلام کرد ؛ فکر می کنید اگر خدایی نکرده به خیمه ی این نظام آسیبی وارد می شد , آن حجم نا امنی که بوجود می آمد جان چند ملیون نفر را تهدید می کرد ؟ مجاهدین که دستبندهای سبزشان را بسته بودند و توی آزادی شعر وطن سرمیدادند , جند الله هم تمام قد اعلام آمادگی کرده بود , طرفداران اعلا حضرت هم مسلما بیکار نمی نشستند , جنون قدرت خواهی " آقای هالو " را به اینها اضافه کنید دیگر بماند جدایی طلب ها و سکولار ها و ملی گرا ها و پ ک ک و حزب دمکرات و وهابی ها و ... . نیم نگاهی به تاریخ روشن میکند وضعیتی که بوجود می آمد اگر بدتر از  نا امنی ها و کشتار سال 57 نبود بهتر هم نمی شد , کشور حداقل تا 10 سال درگیر جنگ داخلی می شد و در خوشبینانه ترین حالت چیزی مثل سوریه امروز پیش می آمد , به جرات می توان گفت آن زلزله ی سیاسی که نامحقق ماند و مثل همیشه با حضور مردم خنثی شد به مراتب فاجعه بار تر و دردناک تر از هر اتفاق دیگری می بود . دوست دارم چشمم را بر خانه ی سینما و آشوب طلبی های علنی این طیف ببندم و آنها را طبق تظاهرشان بیطرف بدانم ...

باید از این آقایان که مرداد 91 داعیه ی کمک به هموطنشان گوش عالم را کر کرده بود پرسید آن روز ها کجابودید ؟ آقای کمال تبریزی که مقابل سینما آزادی انگیزه ی دزدی را در چشمان یک جوان بازیگر تشخیص دادی , آیا در روز های فتنه دچار کور رنگی شده بودی ؟ آقای میرکریمی چه شد که از ترس دوستان خانه ی سینمایت یک اه به دشمن نگفتی و شرف را " به همین سادگی " قورت دادی ؟ ای کاش آقای پرستویی ذره ای بصیرت و بینایی داشت تا روزهای فتنه هم کارگروه کمک به هموطنان تشکیل میداد و در برنامه ی هفت میگفت " مردم اعتماد کنند ؛ ما خودمان کمک ها را به زلزله زدگان می رسانیم " ... آری کمیته امداد و هلال احمر در جغرافیای شما دزد هستند و سپاه و ارتش و ... البته مردم ! این است که تلخ است , آنقدر خود را بالاتر از مردم میدانید که وقتی روی سن میروید خود را مجاز به دخالت در نهاد امنیتی کشور می بینید و آزادی جعفر پناهی را دیکته میکنید , مردم را عوام میدانید و اتفاقا در بزنگاه های تاریخ پشت همین مردم پنهان می شوید , آن آقای شجریانی که در جشن شنیع شیراز ( که باعث خشم مردم و گسترش آتش انقلاب اسلامی شد ) ردیف میرزا عبدالله را سه گاه میکشید و با دست بوسی اعلاحضرت کلی حال و حول , اگر شرف داشت " ایران ای سرای سپید " را نمی خواند تا سی سال بعد , پای وزارت دفاع آمریکا آن را هم پس بگیرد , یا بگوید ربنا را برای معده ی پدرم خواندم .

این قوم بی بصیرت که نبض حیاتش در کافه های برهنگی می تپد و آیینه ی سیمایش اومانیسم و نیهیلیسم و لذت پرستی است , هیچوقت به داد ملت نرسیدند , درد هدایت , معشوقه ی فرانسوی بود , درد مخملباف " سکس و فلسفه " , درد ناظری شاهنامه خوانی در برادوی و درد شاملو چشمان آبی آیدا و درد بیضایی تئاتر بی حجاب همسرش ...

اگر کمک به هم وطن توی مرام غربی ها نبود همین هم برایشان نماد عوامی گری می شد و از عواقب دین سالاری , به خودم میگویم , دیگر اینها را چه پیامبر اعظم ؟ چه به مردم ؟ باید این جماعت دماغ گنده ی لوس را توی همان آرمان های پوچ تنها گذاشت , اینها که سالها از مردم عقب مانده اند و قادر به دیدن دو وجبی خود نیستند ؛ دونکیشوت وار خود را ناجی جامعه می پندارند ... چه خوب گفت آوینی بزرگ نقل به مضمون که به هیچ وجه از این جماعت بخاری برای انقلاب و تحقق آرمان های مردم بلند نمی شود ... مردم میبینند و قضاوت می کنند , تقدیم به آنها که بدانند تاریخ قضاوت خواهد کرد .

 

لینک اختصاصی در جوان پرس


یک برنامه تلوزیونی روی پرده !

نوشته ای بر فیلم ” کلاه قرمزی و بچه ننه ”


در طول مدت اکران کلاه قرمزی و بچه ننه ؛ سومین ساخته از فیلم های کلاه قرمزی نقد های فراوانی در مورد این اثر خواندم و متاسفانه چیزی که در اکثریت موارد مشاهده کردم ؛ بیان نوستالژی ها و علاقه های دوران کودکی و تحمیدیه های یک برنامه ی تلوزیونی بود , بی جهت نیست که بیش از نفس سینما حاشیه های آن در این مرز و بوم طرفدار دارد و حتی نگاه عموم سینماگران را شکل می دهد . کلاه قرمزی جدای از هر پیشینه و محبوبیتی که بر دوش می کشد , وقتی در ظرف سینما جای می گیرد باید یک فیلم سینمایی باشد ولا غیر , بقیه هر چه هست حاشیه است ؛ و نه بر عموم , که بر سینما دوستان و سینما فهمان واجب است ؛ پیش از هر نگاهی “سینماییت” اثر را مورد تحلیل قرار دهند , حال آنکه خود حقیر از کلاه قرمزی بازان دهه ی شصتی و قهقه زنان شخصیت ها و تکه کلام هایشان هستم … اما افسوس که بحث حاضر در مورد سینماست .



فیلمنامه ی کلاه قرمزی و بچه ننه دو پیرنگ اصلی را دنبال می کند , یکی انفجاز خانه ی کلاه قرمزی و آقای مجری توسط پسرعمه زا و دیگری یافتن بچه ننه و عواقب آن , در آغاز ما شاهد مشکلاتی هستیم که بواسطه ی بی خانمانی کلاه قرمزی و دوستان بوجود آمده است , پس از حدود نیم ساعت اولین نقطه ی عطف را می بینیم که یافتن بچه ننه است و ادامه ی زمان فیلم با اتفاقاتی که هیچ کدام تاثیری در پایان بندی ندارند سپری می شوند تا سکانس دادگاه و اتمام ماجرا ها .

همانطور که از چینش پیرنگ ها هم مشخص است فیلم مخاطب خود را به درستی تفکیک نکرده است , همه ی ما میدانیم اثری در ژانر کودک موفق است که علاوه بر جذب دنیای فانتزی کودکان , بیانی هم برای بزرگسالان و واقعیتهای جامعه البته با زبان سینما داشته باشد , به نوعی همان بحث سطح و عمق , که کلاه قرمزی هم چنین ادعایی دارد اما آنچه روی پرده مشاهده می شود غیر از این است تا جایی که به هر دو  گروه مخاطب لطمه زده است , مثلا آرم اداره ی گاز و معرفی خدمات بانک کشاورزی و سربازخانه و زندان جذابیتی برای مخاطب کودک ندارد یا همچنین توصیه مخاطب به دست نزدن به گاز و اجرای قطعه های موسیقی کودکانه برای بزرگسالان , بنابراین نا خواسته مخاطب گم می شود و با وقت تلف کردن های فیلم و پایان شعاری و تکراری اش ؛ این نقص به اوج خود می رسد ؛ سیر داستان دارای منظق دراماتیک نیست , دنبال دستشویی گشتن و زندانی شدن و خاستگاری و سربازی رفتن و میدان نبرد و بانک شناسی هیچ ربطی به دادگاه پایان فیلم ندارند , یعنی تصور کنید اگر بلافاصله بعد از معرفی شخصیت ها , سکانس دادگاه را میدیدیم , به جز چند جمله ی جزئی هیچ چیز فرق نمی کرد , این یعنی نویسنده هر جایی که دلش خواسته مخاطب را برده ؛ شوخی های دلخواهش را ایجاد کرده و با اتفاقی راحت و ساده , سر و ته همه چیز را هم آورده است . حتی برخی شوخی ها از قاب یک اثر کودک بیرون میزنند ؛ آنجا که حرف از تشخیص جنسیت و دستشویی و ازدواج کلاه قرمزی و مسائلی است که شاید زیاد به دغدغه های سنین خردسال ربطی نداشته باشند .

این را که در نسخه ی تلوزیونی کلاه قرمزی ؛ دیالوگ ها از موضوعات مختلف و نا مرتبط سر در می آورند و از این شاخه به آن شاخه می پرند نمی توان یک نقطه ی ضعف دانست اما در یک اثر سینمایی غیر از این است , چرب زبانی های کلاه قرمزی و شخصیت های بامزه ی کار به همراه چند موقعیت طنز تنها نقطه ی اتکای فیلم هستند که اتفاقا بواسطه ی برنامه ی تلوزیونی و دو فیلم قبلی برای مخاطب آشنا و گاها تکراری شده اند , به عبارتی می توان گفت کلاه قرمزی و بچه ننه ؛ نان پیشینه و حواشی خود را میخورد تا توانایی های فنی و سینمایی .

نگاهی به آثار موفق جهانی مشابه از جمله داستان اسباب بازی ها , شرک , پاندای کنکفو کار و … که در قسمت های چندگانه تولید شده اند ؛ نشان می دهد سازندگان همواره به هر فیلم جدای از قسمت های قبلی شخصیت و جذابیت داده اند , مثلا در پاندای کنکفوکار ۲ ما با یک داستان جدید , گره های درگیرکننده و درامی کاملا منطقی که با انگیزه ی شخصیت ها عجین شده است مواجه ایم که در مقایشه با قسمت اول شناسنامه ای مرتبط اما مستقل و کامل دارد , بحث اصلا در مورد توانایی های فنی و کامپیوتری نیست اصلا یکی از جذابیت های عروسک کلاه قرمزی سادگی آن است که حتی بدون حرکات چشم بازی خیره کننده ای ارائه می دهد ؛ مساله در نوشتار اثر است ؛ مثلا اگر کسی بدون داشتن هر گونه پیشینه ای فیلم را تماشا کند شخصیت آقای مجری را کاملا اضافی می پندارد , تازه اگر گیج نشده باشد که اینها اصلا چرا هم خانه هستند و شغل و کلا مختصات شخصیتی آقای مجری چیست ؟ چرا که هیچ حضوری در سیر داستانی ندارد و به جز نصیحت آخر صرفا یکی از ابزار صحنه است که در کنار بقیه موقعیت آفرینی میکند .

موسیقی محمدرضا علیقلی و شوخی های بامزه ی شخصیت ها همچنین معرفی کوتاه و دیرهنگام عروسک جدید فیلم به طراوت کار کمک کرده است ؛ مخصوصا سکانس مانور نظامی و شوخی های دادگاه با بازی غیرکلیشه ای و زیرکانه ی جبلی که نوع جدیدی از شوخی بامسائل جدی را معرفی کرده است .

حسن ختام نوشتارم بیشتر مرتبط با فضای کلی سینماست که سالهاست از بیماری بی مخاطبی رنج می برد ؛ مسلما فروش فوق العاده ی کلاه قرمزی اتفاق بسیار مبارکی است که ضمن کمک کردن به اقتصاد سینمای ایران به ما نیز کمک میکند بیماری های مزمن این سینما را بیشتر بشناسیم , سینمایی که فروش میلیاردی اخراجی ها  را ” بد سلیقگی عوام ” می داند و  توفیق کلاه قرمزی را ” بازگشت مردم به سینما ” ! براستی چه می شود که به جای کیفیت سینمایی آثار , هر چه را که دوست داریم نوستالژی دوران کودکی مینامیم و ضعف سینمایی اش را عزیز و مبارک , و آنچه را که دوست نداریم فاجعه ی هنری مینامیم و قابل تحریم و تقبیح , مسلما مقایسه ی فنی این دو فیلم اشتباه است اما به راحتی می توان از واکنش ها فهمید سالهاست حاشیه ها هستند که بر پرده ها رویت می شوند نه فیلم ها ؛ نگاهی به سایت ها , مجلات و فضاهای سینمایی گواه این مدعاست … و این نشان می دهد کلاه قرمزی ها هزار میلیارد هم بفروشند ؛ حال این سینما خوب بشو نیست .


لینک اختصاصی در جوان پرس

"سازمان " صدا و سیمای استان آذربایجان غربی ؛ یک خیانت بزرگ

"سازمان " صدا و سیمای استان آذربایجان غربی ؛ یک خیانت بزرگ

نقدی بر عملکرد شبکه استانی در ماه مبارک رمضان


ماه مبارک رمضان همواره فرصت مناسبی برای رسانه ها بوده است تا با استفاده از معنویت عمومی جامعه , مخاطبان بیشتری را با برنامه های خود همراه کرده و از موقعیتی که مختص رسانه های داخلی است استفاده کند . از آنجا که پرداختن به مسائل مذهبی و آیین های دینی , جزء اولویت های شبکه های ماهواره ای و رسانه های بیگانگان نیست , و بر عکس به عنوان فسلفه ی وجودی سازمان صدا و سیما مطرح است , این امتیاز طلایی , امکانی طلایی تر ، برای جذب مخاطب و اثرگزاری را فراهم می آورد . اگر عملکرد سیمای استانی در ماه مبارک امسال مورد بررسی قرار گیرد , شاید بتوان به برداشتی از ماهیت این شبکه رسید .

برنامه های تولیدی مختص ماه رمضان در سیمای آذربایجان غربی ؛ محدود به برنامه ی ترکیبی- زنده ی " رحمت آیی " مخصوص افطار , برنامه ی ترکیبی - ضبطی "سحر رایحه سی" مخصوص سحرگاه و برنامه ی " شبهای رمضان " با سخنرانی مذهبی است که ابتدایی ترین نقد درباره ی پیشفرض برنامه سازان سیماست . این که اصلا رسانه ی تلوزیون چیست ؟ و چه قابلیت هایی دارد ؟

مسلما اهمیت روحانیت و روحانیون در هدایت فکری جامعه بر هیچ کس پوشیده نیست و نخواهد بود , اما سوال اینجاست , مخاطبی که در بهترین حالت باید همه ی برنامه های شما را تماشا کند دقیقا چند ساعت پای منبر نشسته است ؟ همانطور که میدانید منبر خود یک رسانه است که از صدر اسلام تاکنون نقش اصلی را در تحولات دینی و اجتماعی بر عهده داشته است , رسانه ای با ادبیات خودش , که مخاطب با درک قوانین ارتباطی آن , به مسجد می رود , مینشیند و به دقت گوش می دهد ؛ اما این قوانین و آداب ارتباطی در قابهای دیگر صدق نمی کند , تلوزیون اساسا یک سرگرمی است , نمی توان آن را تبدیل به مدرسه یا دانشگاه یا هر مکان دیگری کرد , برنامه ساز به راحت ترین صورت ممکن یک صندلی میگذارد , روحانی می نشیند و شروع به بیان پیام های یک سویه با ادبیات منبری می کند ؛ برنامه ی افطار , سوالات شرعی , سخنرانی , سحری , اخبار و ... و صاحب رسانه هیچ فکر نمی کند مخاطب خسته ی دم افطار حوصله ی این بحث های سنگین را ندارد حتی در برنامه هایی هایی که تک مجری دارند مثلا در برنامه ی "سحر رایحه سی" دقیقا همان خطابه های مذهبی بدون ذره ای نوآوری ادا می شوند : "مردم خوب باشید , فلسطین خوب است "... امروز یک کودک هم میداند بزرگترین حربه ی دشمن در سال های اخیر مخصوصا در کودتای آمرکایی – انگلیسی سال 88 ؛ به چالش کشیدن همین دفاع از فلسطین بود , فکر میکنید همین چند نماهنگ و سخنرانی تک گویانه , تاثیری در این میان دارد ؟

من اصلا طرفدار حذف شدن روحانیت از رسانه نیستم بلکه در مورد درست ترین راه استفاده از این مهم حرف می زنم , این فکر که برنامه ی مذهبی باید یک خطابه گر داشته باشد دقیقا اثر گذاری گفتگوهای دینی را کاهش می دهد , آقایان برنامه ساز اعلام کرده اند هدفشان از تولیدات رمضان " آشنایی قشر جوان با مفاهیم دینی بوده است " , چگونه انتظار دارید بدون ذره ای بحث تحلیلی و چالشی به قشر جوان نا آشنا با مسائل دینی دست بیابید ؟ این نوع تبلیغ فقط اهل منبر را جذب میکند , با مخاطبی که "من و تو" میبیند و "شباهنگ" تماشا میکند چه کرده اید؟ حضرت آقا در جایی فرموده اند : " فیلم دینی , فیلمی نیست که در آن قرآن تلاوت شود یا حدیثی گفته شود " یعنی قاب فرق می کند , سال ها پیش شبکه ی سه با برنامه ی ماه عسل مطرح کرد به جای اینکه بنشینیم بگوییم این خوب است این بد است , میتوانیم خوب بودن و بد بودن را از بین مردم بیرون بکشیم , دقیقا مفهومی که برنارد کوهن به عنوان نظریه ی برجسته سازی در زمینه ی رسانه مطرح میکند : " به مخاطب نگوییم چطور فکر کن بگوییم به چه چیزی فکر کن ". اما متاسفانه آقایان اصلا کاری با مخاطب ندارند , در بهترین ساعات پخش ؛ نماهنگ هایی از محمد اصفهانی پخش میشود که مربوط به 15 سال قبل است و تماشایش برای خود اصفهانی دشوار  .

این بزرگترین اشکال مفهومی کار است , لطفا بگویید این تلوزیون است یا تریبون دولتی که فلان مسئول می آید و از خدماتش در برنامه ی افطار می گوید و همه چیز گل و بلبل تمام می شود ؟ این چه تبلیغی است که حتی نمی توانیم مخاطب را درگیر مباحث کنیم ؟ چرا باید از مقاومت ملی بشار اسد در سوریه یا بنای غرب بر بحران سازی از دریاچه ی ارومیه و هزاران موضوع روز دیگر چیزی نشنویم و به جای آن ساعت ها انتزاعی ترین مباحث ممکن را دقیقا به همان شیوه بیست سال قبل از همان آدمهای بیست سال قبل ببینیم ؟

همه ی اینها مقدمه بودند تا به اصلی ترین معضل صدا و سیمای آذربایجان غربی برسیم , که البته همیشه وجود داشته است ولی در این گونه ایام نمود بیشتری پیدا کرده است , صدا و سیما یک سازمان است نه یک رسانه !

در یک رسانه هیچوقت کسی نمی تواند هم مجری باشد هم تصویر بردار هم تهیه کننده و هم بازیگر , یک رسانه به دغدغه ی مخاطبش نگاه می کند نه به خوشایند مسئولین ترسویی که حتی از مطرح شدن پرونده ی کاریشان می ترسند , این دقیقا فرموده ی حضرت آقاست که در جامعه محیط گفتگو و کرسی های آزاد اندیشی راه بیاندازید اما متاسفانه این جسارت در شبکه ی استانی و مسئولینش دیده نمی شود , مشکل از اینجا شروع می شود و بی تخصصی تا جایی ادامه می یابد که برنامه ساز به جای نگاه کاربردی به دین , سوال اولین برنامه ی افطار را اینگونه طرح میکند که فلان واژه چند بار در قرآن تکرار شده است ؟ حالا یافتن پاسخ به چه درد مخاطب میخورد ؟ خود قرآن کریم در سوره ی کهف بیان می دارد مهم نیست اصحاب کهف چند نفر بوده اند , مهم فهمی است که باید ایجاد شود .

شما در عملکردشبکه ی استانی نمی توانید حتی یک مورد از برنامه های یاد شده بیاورید که نمونه ی آن قبلا در رسانه های سراسری انجام نشده باشد , چه نیازی است که یک نفر برای خواندن چهار تا اس ام اس پشت لپتاب بنشیند؟ جز این که بخواهیم ادای متفاوت بودن در بیاوریم و دردا که تفاوت در ظواهر نیست , شما با تعریف ظواهر دینی فضایی ساخته اید که مخاطب با نیم ساعت تماشای شما لاجرم یاد بیماری و مرگ و درماندگی می افتد و در مرور زمان ناخودآگاهش از مسائل دینی دچار کسالت می شود , کدام برنامه ی مذهبیتان نشاط آفرین است ؟ البته واقعا مواردی باعث خنده می شوند , در برنامه ی سحر مجری به بیمارستان امام رضا رفته است و از پذیرش بیمارستان می پرسد : " خوشحال هستید ؟ " و بعد نتیجه میگیرد چقدر انسان های فداکاری پیدا میشوند ... گفتگو های تصنعی و کاغذی به هیچ درد مخاطبی که چند کانال آن سو تر فرزاد جمشیدی را پیش رو دارد , نمی خورد ؛ یک دکتر و استاد مسائل دینی را به عنوان مجری در برنامه ی افطار گذاشته ایم که بیشترین کارش پرسیدن دوخط سوال است و تک گویی های طولانی سحری را به کسی سپرده ایم که نه تخصص شاملی در این زمینه دارد و نه قدرت بیان گیرایی ؛ طراحی صحنه ی هر دو کار بیشتر طراحی فتوشاپ است تا صحنه آرایی , هنوز تصور میشود برای این که فضای برنامه مذهبی شود باید یک بنر بزرگ بدهیم با نقش اسلیمی و لفظ "رمضان" بزنند و کلوز بگیریم روی نوشته ها , دوربین در برنامه ی افطار 600 بار تراولینگ به راست و چپ میکند و زیر و بم گلدان را دور میزند ؛ آنقدر ناشیانه این کار تکرار می شود که انسان نگران فیلم بردار و مهره های کمرش از خود می پرسد  " این که بیشتر گیج کننده است تا سرگرم کننده ... " , باور کنید بیننده آنقدر شعور دارد که آرم محو شده ی شبکه های دیگر را زیر ربنای قبل از اذان و هر بخش دیگری ببیند و از این حد ناتوانی در ساختن یک نماهنگ گرافیکی متعجب شود .

هزاران مورد اینچنینی از همین تولیدات محدود این ماه سیما می توان گفت , که نتیجه ی بی تخصصی و عدم دغدغه مندی در جذب مخاطب است که آن هم از بروکراسی محافظه کارانه ی صدا و سیمای ارومیه ناشی میشود ,  در کنار این معضلات اساسی , می توان از نقاط مثبتی هم حرف زد که البته فقط کپی خوبی از رسانه های پایتخت هستند , گزارش های کاربردی از مشکلات مردم , گویش های پزشکی در مورد ماه رمضان , استفاده از نرم افزاری که لحظات اذان صبح را در تمامی شهر های استان نشان میداد , پخش زنده مراسم شبهای قدر از شهر های دیگر استان , توجه به زلزله اخیر و  ... مواردی از این دست هستند که مسلما نمی توان جنبه های مثبت آنها را نفی کرد , بالاخص درس گرفتن از استدیو برنامه ی افطار پارسال که در هوای آزاد بود و عوامل در کمال تعجب اصلا پیش بینی اختلالات جوی را نکرده بودند , در یکی از اجرا ها ناگهان باران شروع به باریدن کرد و فضای کمیکی ایجاد شد , خانم مجری چتر سیاه به دست داشت و روحانی میهمان چتری صورتی رنگ را به زحمت زیر باد و باران نگه داشته بود ...

حقیر قصد داشتم به بررسی مشروح هرکدام از برنامه ها بپردازم اما متاسفانه دیدم باز سر از همان مشکل همیشگی در می آوریم و بهتر است زیاد خودمان را خسته نکنیم , باید گفت شاه کلید عقب ماندگی صدا و سیمای آذربایجان غربی و این که به راحتی میتوان از کیفیت برنامه ها و بدون نگاه کردن به آرم شبکه , ضعف آن را تشخیص داد ؛ در "سازمانی" بودن آن است , این رکود مرگبار که بعضی ها بیست سی سال است فقط یک کار را با همان کیفیت انجام می دهند و جامعه اصلا بازتابی در رسانه ندارد , ناشی از عدم رقابت و قانع بودن به وضع موجود است , توی باقالی ها سیر کردن و چشم بستن به صید مخاطبان توسط ماهواره ها و شبکه های دیگر , از هیچ رسانه ای بر نمی آید , رسانه اجازه نمی دهد کسی که حرف جدیدی برای گفتن ندارد مقابل دوربین بنشیند , بحث بحث هزینه نیست بحث نوع نگاه به همین هزینه های محدود است , تعداد کارمندان بی بی سی فارسی یک سوم صدا و سیمای ما هم نیست یا مثلا در برنامه های ماه خدا , این شبها , ماه عسل , گفتگوی تنهایی و ... اتفاق خارق العاده ای نیافتاده است , بلکه فقط سعی کرده اند طور دیگری به مساله ی دین نگاه کنند و این " طور دیگری " از ویژگی های رسانه است . مسلما باید بیشتر در مورد تناقض سازمان و رسانه حرف زد .

 آقای شبکه ی استانی سیمای آذربایجان غربی , کبکی که در ضرب المثل های قدیمی سرش را زیر برف کرده بود امروز یخ زده است , لطفا بدانید سازمان صدا و سیمای استان آذربایجان غربی یک خیانت بزرگ است به مردم و بیت المال , رسانه شوید خواهشا ؛ ولا غیر .



+ لینک اختصاصی این مطلب در جوان پرس



بی دار

باشد یه خیر ان شاء الله

آقای شکرنیا , منظورتان از سریال چیست ؟

آقای شکرنیا , منظورتان از سریال چیست ؟

نقدی بر سریال باجناقهای 3 به بهانه ی پخش از سیمای آذربایجان غربی

 

ساعت یازده شب است ؛ تلوزیون روی شبکه استانی روشن مانده که متوجه تیتراژ آغازین یک سریال می شوی , چه خوب ! بالاخره نمردیم و یک سریال دنباله دار استانی دیدم , باجناقهای 3 , محصول سیمای آذربایجان غربی , اثری که آقای رئیس شخصا دستور ساخت سری چندم آن را به علت محبوبیت فراوان صادر کرده اند و جناب کارگردان افزوده اند سه ماه پیش تولید و پنج ماه فیلم برداری ؛ تنها بخشی از تلاش های صورت گرفته برای خلق این اثر فاخر بوده است , این نوشته سوالی است از حضرات نامبرده ,  " کلا منظورتان از سریال چیست ؟ "

 

1 . متن

نوشتار این مجموعه به حدی مبتدیانه و پیش پا افتاده است که یک مخاطب معمولی هم بد سلیقگی آن را تشخیص می دهد , پیامهای سطحی گویا با کودکان گروه سنی دو تا پنج سال سر و کار دارند ؛ آدم های فیلم خیلی زود اشتباه می کنند و زود تر متنبه می شوند و خیلی زود تر نیز پیام اخلاقی و عبارات قصار بیان می کنند , انگار نویسندگان از ابتدایی ترین اصول فیلمنامه نویسی مطلع نیستند , ابتدایی ترین درس سینما این است که زندگی در قاب فیلم باید مبتنی بر زندگی واقعی باشد و از آنجا پا به جهان داستان ها بگذارد . این که ما میتوانیم هر کدام از دیالوگ ها را بین شخصیت ها جابه جا کنیم , این که هیچ شخصیتی را درجهانبینی مخصوص به خود نمی بینیم , این که ری اکشن نقش ها شبیه به هم و سطحی است , یعنی انسان های فیلم قانون ندارند .

مثلا شخصیت قاسم اگر یک فرد ساده لوح و زود فریب است نباید پس از شکست خوردن در انتخابات مثل پیامبران در داستانهای کهن ؛ از فلسفه ی قدرت و قدرت طلبی حرف بزند , او که در دیگر بخش های سریال به احمقانه ترین حالات و به خیال نویسنده برای آفرینش طنز , عمق منگی خود را به مخاطب ثابت کرده است , نباید به ناگاه بهلول شود و بیانیه ی اخلاقی صادر کند , این در مورد همه ی شخصیت ها صاذق است , شما بگویید اگر یک بنگاه دار  زبان باز بخواهد خانه ای را مال خود کند چگونه رفتار می کند ؟ هر کاری کند در جمع فامیل آن هم مقابل زن و بچه و پدر زن , با باجناقش گلاویز نمی شود , و جالب این جاست  کارگردان دوست دارد در قسمت های بعد همدلی و کمک باجناق ها به یکدیگر را باور کنیم , خب یک گوجه فرنگی هم میفهمد کسی که به این راحتی احترام دیگری را بشکند , آن هم یک آدم سنتی در جامعه ای سنتی , نگاه دیگری نسبت به آن فرد خواهد داشت , دیگر بد تر که آن آدم باجناق و فامیل نزدیک باشد , آدم ها بر پایه ی ارزشی که برای هم قائلند رفتار میکنند و برخلاف اوهام نویسنده بی توجهی به روابط انسانی هیچ ربطی با شوخی آفرینی ندارد .

حقیر طی این نوشته قول میدهم در حضور کارگردان پس از پخش هر کدام از قسمت ها که دوست دارند , هزاران مورد این چنینی از یک حقیقت معلوم را بازگو کنم , این مجموعه شخصیت ندارد ! به هیچ عنوان , نویسنده ها هستند که حرف میزنند , دعوا میکنند , آشتی میکنند , نه شخصیت ها . و چه بی هنرانه حرف می زنند , واقعا این قدر مخاطب را بلا شعور فرض میکنیم که در پایانبندی ها عینا پیام اخلاقی فیلم را از زبان شخصیت ها بگوییم ؟ هنر نمایشی باید حرفش را با نمایش دادن بزند نه این که مثل آثار مکتوب دست به گریبان واژه ها شود !

چیزی به نام داستانک و خرده پیرنگ وجود خارجی ندارد , یعنی هر قسمت فقط شامل یک یا دو خط داستانی است , جدای از این که این خط داستانی خود تکرار پیش ساخته های شبکه های سراسری است ( مثلا ماجرای پیدا کردن کودک و مشکوک شدن دیگران از ده سال پیش در سریال های 90 قسمتی به سوژه ای نمور تبدیل شده است ) مشکل اصلی اینجاست که نویسندگان در دام تکرار لحن و افت درام افتاده اند , یعنی آن قدر قصه ی خلوت و فقیری دارند که مخاطب احساس بی حوصلگی می کند , در حالی که هر پرسوناژ باید قصه ای داشته باشد در اندازه ی خودش و این قصه می تواند تنها در یک نما منتقل شود اما به هر حال باید در اجتماع داستانک ها , شاهپیرنگ بوجود بیاید دقیقا مثل دامنه برای کوه , اما باجناق ها تنها به یک خط داستانی عریان اکتفا می کند و اصلا به بیننده حق نمی دهد از خود سوال کند چرا این ها کار و زندگی ندارند و چسبیده اند به یک اتفاق ؟

 

2 . تکنیک

بعضی زخم ها به قول هدایت روح آدم را می خورند و این از آن زخم هاست , یعنی تدوینگر , کارگردان , مسئول پخش و مهم تر از همه آقای رئیس متوجه این حجم پراکندگی و گیجی در دیالوگ ها و گمشدگی لحن نشده اند ؟ تدوین یکی از اساسی ترین ضعف های باجناقهاست , شخصیتی با لحن جواب دادن خطاب به دیگری حرف می زند در حالی که اصلا سوالی نبوده است , دوربین اور شولدر ( گفتگو دو نفره از شانه ) یک مکالمه را نشان می دهد ولی نفری که پشتش به دوربین است و صدای او پخش می شود حالت دیگری نسبت به صدایش دارد , دوبین بارها کات نامتناجس میخورد و تنها افتخار کارگردانی به تغییر مکانها بوسیله ی مشابهت دیالوگی است , و چقدر با زیاده روی و تکرار بی مزه شده است . مسخره گی کروماکی ( پرده آبی ) در برخی صجنه ها به حدی است که نه تنها معلوم است ماشین حرکت نمی کند بلکه شدت فضاحت قضیه آدم را یاد طنز هایی مثل شبکه سه و نیم می اندازد که عمدا کروماکی را به سخره می گرفتند , آخر مگر مجبورید کروماکی استفاده کنید ؟ واقعا این که  آقای پیران در چندمین تجربه ی کارگردانی خود آن هم با این همه عناوین دهان پر کن هنوز به یک ریتم روایی در دکوپاژ نرسیده است و در قاب چینی یک گفتگو یا یک حرکت , دقیقا نسخه های کهنه ی چند سال پیش خود را صادر می کند , جای سوال است . اتفاقی که باعث شده مخاطب احساس کند گاهی اوقات هیچ فکری پشت کارگردانی نیست .

بازی ها تصنعی هستند ! نه ... این جمله ی خوبی نیست , بهتر است بگوییم اصلا بازی وجود ندارد , دیالوگ خوانی های بازیگران وقتی به عوامل بالا افزوده می شود یک بار طنز به مجموعه می دهد که بی شباهت سینمای ابسورد وودی آلن نیست ! موجوداتی حقیر که اینبار واقعیتشان خنده دار است ؛ عصبانیت های اغراق شده , خنده های اغراق شده , بازی های اغراق شده این سوال را به ذهن متبادر می کنندکه این آدم های کاغذی به چه درد مخاطب میخورند ؟ یعنی اینقدر سخت است فهمیدن این نکته که بازیگران با اداهایی که اسمش را ایفا گذاشته اند مخاطب را پس می زنند ؟

 

3 . نتیجه

مسلما نکاتی از این دست بی نهایت وجود دارد که مقال گفتنشان نیست , نیت رسیدن به این سوال بود , واقعا منظورتان از سریال و سریال سازی چیست ؟ آقای شکرنیا , شما گفته اید محبوبیت شبکه ی استانی نزد مخاطب هفتاد و چند درصد است , شبکه یتان به کنار , اگر میخواهید واکنش مردم به سریال باجناقها را بفهمید , قدم رنجه کنید پاساژ امیر کبیر یا برلیان و از مغازه های سی دی فروشی که پاتوق سریال بین ها هستند , دی وی دی باجناقها را جویا شوید , میدانید واکنش حضار چه خواهد بود ؟ آنها میخندند ! این واکنش مردم است , این که در لیست بلند سریال های ایرانی و خارجی کلوپی ها که به علت تقاضای مخاطبان خودشان ضبط کرده اند و برای فروش گذاشته اند , خبری از آثار شما نیست , بیانگر این حقیقت است که آثارتان خریدار ندارد .  این که باجناقها و عموما تولیدات شبکه ی محترم استانی هیچ جایگاهی در بین هیچ قشری از مردم مگر کهنسالان ندارد , اینکه صدا و سیمایتان نه تنها جریان ساز نیست بلکه مشغول جریان سوزی است نتیجه ی همین نگاه شما و همکارانتان است , نباید افتخارمان این باشد که شبکه ی دو یا شما سریالمان را پخش کنند و فکر کنیم که به استاندارد های ملی دست یافته ایم , شبکه ی دو که کلید اسرار هم پخش میکند الگوی مناسبی برای سطح کیفی یک اثر نیست , اگر باجناقهای 16 را در 16 زبان زنده ی دنیا کلید بزنید و در 16 شبکه پخش کنید مطمئن باشید فقط محدوده ی انسانهایی که به ما و فرهنگمان میخندند را گسترش داده اید , روی سخن با تیم تولید نیست که متاسفانه بارها نشان داده اند توانشان از این بیشتر نیست , شما چرا سرمایه ی ملی مردم این استان را پای آثاری چنین حقیر می سوزانید ؟ تا کی باید در نشخوار تفاله های شبکه های ملی سرگردان بمانیم و چشممان حتی از دیدن جرقه ای نوآورانه با توجه به فرهنگ اصیل آذری خشک بماند ؟ تنها بهره ی باجناقها چندین اسم با نام خانوادگی " پیران " در مسئولیت های مختلف سریال است که خبر از شایسته سالاری شگرف تیم تولید دارد و این اتفاق که شاهد دلزدگی روز افزون مخاطبان از شبکه ی استانی باشیم . همین نیمچه آشنایی مردم با باجناقها و کلا ساخته هایتان برای این است که هیچ رقیبی در صحنه ی استانی ندارید و مخاطب بیچاره گزینه ی دیگری برای تماشای شهر و تبارش ندارد البته که امروز بسیاری از برکت برنامه های شما به شبکه های فاسد ترکیه ای پناه برده اند .

این ها نگاه نگارنده بودند که جدا از هر دسته و گروهی تنها برای پوشاندن جامه ی عمل به اوامر حضرت آقا بنابر احیای فضای نقد و اصلاح در جامعه نگاشته شدند .

ساعت یازده و دو دقیقه است , کانال را عوض میکنم و آرزو میکنم ای کاش تلوزیونمان شبکه ی پنج نداشت !

 

باشد به خیر ان شاءالله

 

+ لینک این مطلب در جوان پرس

لطفا کسی برای من توضیح دهد ( دغدغه هایی در باب سینما )

 لطفا کسی برای من توضیح دهد

دغدغه هایی در باب سینما

 

"مافیلم هایی را که صحیح بدانیم نمایش میدهیم ", " فضای سینما مسموم است " , " من خودم یک جانباز هستم " , " برخی سینما را خانه ی پدری خود قلمداد میکنند " و ... این روزها چقدر از این نقل قول ها شنیده ایم ؟ فکر میکنید اصلی ترین قربانی این دعواها چه کسی یا چه چیزی است ؟

واضح تر بگویم ماجرای فیلم های خصوصی و گشت ارشاد حادثه نبودند , حتی افاضات تشکیلات خودگردان حوزه ی هنری و شهرداری هنردوست تهران ( که هر چه به انتخابات نزدیک میشویم نامش بیشتر توی کنسرت ها و فیلم ها و خبرگزاری هاست )  یا تحرکات چریکی خانه ی سینما و ... همه این اتفاق ها در ماههای اخیر قابل پیش بینی بودند و هستند . به دهه ی شصت سینمای ایران نگاه کنید , چیزی به نام بخش خصوصی وجود ندارد , همه میدانند متولی سینما کجاست و شرایط به هر نحوی که هست شفاف و قابل رویت است , البته آن وضعیت برخواسته از زمان خود و نه تمهیدی در خور تقدیر از مسئولین و دقیقا به همین دلیل ماندگار نشد , چون قانونا سینما هیچگاه یک متولی مستقل و تعیین کننده نداشته است . امروز اگر کسی قصد ساخت و ساز در سطح شهر را دارد می داند که طرف حسابش شهرداری است یا واضح است تعیین میزان استاندارد مواد غذایی ربطی به وزارت راه ندارد اما در سینما اینطور نیست !

انگار واقعا هیچ مرجعی برای قانونی دانستن یک فیلم و یا اصلا قانونی برای درجه بندی آتار سینمایی وجود ندارد , شاید از جنبه هایی بتوان حرکت اخیر حوزه و شهرداری در نمایش ندادن آنچه فیلم های ضد ارزشی نامیدند را قابل دفاع نامید اما براستی باید پرسید مرز بین سلیقه و قانون کجاست ؟ و اساسا چرا قانون بوجود آمده است ؟ اتفاق هولناک اینجاست که در ساختار پوسیده ی فعلی با تغییر مدیران , ارزش ها نیز عوض می شوند کما اینکه در دوره ی اصلاحات شاهد چرخش صدو چند درجه ی معیار ها بودیم . فلانی کتاب حجاب شهید مطهری را توی دست بد من های فیلمش اینسرت می گرفت و مقابل چشمان وزیر بدن نمایی های خانم بازیگر در جشنواره ی تئاتر ایران زمین تقبیح نمی شد , شکاف بی حد و حصر دوره ی اصلاحات از ارزشهای اصیل انقلاب ناشی از همین مساله بود که هیچ قانونی مبنی بر اصول مجوز دادن و چرایی و چگونگی این امر روشن نشده بود .

پراکنده نگویم , سینمای ما در سه حوزه ی تولید؛توزیع و پخش کاملا بی اکتفاست , سینما گم شده است ؛ از طرفی آقایان از خصوصی سازی میگویند ؛ از جهتی دیگر هیچ کس واقعا نمی داند چه چیزی تضمین کننده ی اکران فیلم هاست ؟ سینماداران مجوز باطل میکنند و نمایندگان صنوف بیانیه ی سیاسی میدهند در حالی که کسی با مافیای پول و جناح بازی و غول های سینما خور مشکلی ندارد , مطمئن باشید اوضاع از این هم پیچیده تر خواهد شد !

باید تکلیفمان را روشن کنیم , تا چه زمانی سینما پسربچه ی قاقا لی لی خور دولت ها خواهد بود ؟ اگر آرمانمان رشد و پویای سینمایی مستقل و ارزشمدار ( به معنای واقعی نه سفارشی ساز دولت ها ) است باید در درجه ی اول شرایط اکران , مرجع اصلی توزیع ( مرجعی که نزد حوزه و شهرداری مقامی بالاتر از سیب زمینی داشته باشد ) مهمتر معیاراصلی برای مجوز دهی روشن باشد . اینها اصلا قبل از این هستند که به مشکلات تولید , پورسانت ها و اعتیاد سینما به فارابی و حمایتها برسیم . وقتی شما ندانید چه چیزی میتوانید بگویید , چگونگی آن زیاد مهم نیست .

لطفا کسی برای من توضیح دهد چگونه ارزش ها تغییر میکنند تا به رنگ ارغوان ناگهان مجوز بگیرد و حتی از صدا و سیما به کرات پخش شود ؟ با کدام معیار فیلم بعد ظهر سگی با آن شروع اروتیک و تمسخر بسیج و بسیجی به راحتی و گستردگی اکران می شود و فیلم گشت ارشاد با این حجمه روبرو ؟ ( در حالی که دومی خط کشی را نشانمان میدهد که در اولی تمسخر شده بود نه نقد ) چگونه شوخی با اشخاص معلوم در اخراجی های 3 مجاز است ولی عطاران باید نام فیلمش را به خاطر برخی برداشتها تغییر می داد ؟ اشتباه نکنید من هیچکدام از نگاهها را رد یا تایید نمی کنم , فعلا حرف اینجاست که بی قانونی و سلیقه محوری غیر قابل قبول است , نباید بگذاریم ارزشها به دست افراد بیافتد و دولت ها هر طور که میخواهند اسلام را تأویل کنند و البته این کاری است که تنها از دست قانونگذاران بر می آید .

اگر نمایندگان محترم به ساختار پوسیده ی فرهنگی کشور که لزوما باید از اساس تعمیر شوند ؛ نگاهی کاربردی بیاندازند بد نیست , بد نیست اگر بپرسند ریشه ی اصلی فساد در کجاست , و چگونه می شود در همین ساختار آثاری اسلام ستیز و فساد پرور رشد میکنند , آیا وظیفه ی قانونگذاران تنها تماشای چند فیلم و تصمیمات مقطعی و مسکن گون است ؟ آن هم پس از طیف عظیمی از تشنجات و درگیری ها , باید شفافیت در مدیریت و قوانین حوزه ی سینما بوجود بیاید ؛ همگی از دغدغه های فرهنگی حضرت آقا و امر برزمین مانده ی انقلاب فرهنگی با خبریم  , وقتی آرمان انقلاب اسلامی سینما را یکی از مهم ترین عرصه های اثر گذاری بر جامعه می دانند , هنوز مجوز مال آنهایی است که با فیلمفارسی های مبتذلشان اساس حجاب و حیا را تبر میزنند و اجتماعی سازان به خاطر نقد جامعه مهر سیاسی بودن میخورند , با تغییر دولت ها انگار ارزشها تغییر میکنند و سینما مثل کودکی صغیر کتک خوردن یاد میگیرد .

باید قانون روشنگر و فصل الخطاب باشد , برای همه , حوزه و غیر حوزه , کوچک و بزرگ , سلحشور و جیرانی ندارد باید همه بدانند قانون چه میگوید آنگاه است احساس اطمینان در هنرمند و تماشاگر بوجود می آید . البته نگارنده قصد سیاه نمایی دست آورد های این حوزه را ندارم اما همه میدانیم سینمای امروز ما با همه ی برکاتش در اندازه ی آرمانی که بر دوش دارد نیست , بحث در ساختار است , قانون گذاران باید مقدمه ی این دوره ی عبور را تا استقلال و پویایی کامل سینما فراهم کنند .

تفکری که با انقلاب اسلامی در جهان امروز مطرح شده است تفکر تازه ای است که باید به ظهور تحولاتی عظیم در صورت این تمدن نیز بینجامد , چرا که "صورت" در عالم وجود همواره تابع "سیرت" است و وظیفه ی ایجاد این تحول نیز جز ما – که پرورده ی این تفکر هستیم – بر گرده ی چه کسانی می تواند باشد ؟ 1  

 .................................................................................

1 : سید مرتضی آوینی . آیینه ی جادو . صفحه ی 18

.................................................................................

بعدا نوشت :

لینک این مطلب در جوان پرس

لینک این مطلب در منتقد دات آی آر